درباره وبلاگ آرشیو وبلاگ
لینک های ویژه لوگو آمار وبلاگ
آقاشیر صلوات صلوات صلوات علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم یکشنبه 97 خرداد 27 :: 12:26 صبح :: نویسنده : آقاشیر
به نام نامی سر، بسمه تعالی سر بلند مرتبه پیکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلی، سجده خواهم کرد که بندهی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین، ما رایت الا تن به آسمان بنگر، ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند میروم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر همان سری که یحب الجمال محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترینها را که یک به یک، همه بودن سروران را سر زهیر گفت حسینا بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس، اجنمی گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را، به پاره تن گفت برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر روی پای مولا سر چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید بروی چادر زهرا گذاشت سقا سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر همان سری، همان که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود، پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر میان خاک کلام خدا مقطعه شد میان خاک، الف، لام، میم، طا، ها، سر حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرچه هرکه دلش خواست داد، حتی سر جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است جدا شده است و نیافتاده است از پا سر صدای آیه کهف الرقیم میآید بخوان، بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر عقیله، غصه و درد و گلایه را به گفت به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر دلم هوای حرم کرده است میدانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
شاعر : سید حمیدرضا برقعهای موضوع مطلب : یکشنبه 94 دی 20 :: 12:0 صبح :: نویسنده : آقاشیر
جمعه 94 آبان 1 :: 1:53 عصر :: نویسنده : آقاشیر
Then imam said goodbye to his wife and children and sisters. سپس امام حسین با همسر و کودکان و خواهران خود خداحافظی کرد . Everyone was crying, but imam had to go to the battle field. کودکان و زنان گریه میکردند، اما امام حسین مجبور بود به میدان جنگ برود. Without any other help, no kid, no brother, and no army, he attacked the enemy. وی تنهای تنها که نه فرزندى همراه او بود نه برادرى و نه یار و یاورى به لشکر دشمن حمله ور شد . He killed some cruel soldier but enemy shoot arrow toward him and imam fell off his horse and they cut his head too. چندین نفر از دشمنان بیرحم را کشت اما دشمن به صورت نا جوانمردانه به وی تیراندازی کرد و امام حسین به زمین افتاد و آنها سر از تنش جدا کردند. But they did not stop they unforgiving actions, they ran across his dead body with horses. اما آنها کارهای غیرقابل بخشش خود را تمام نکردند وبا اسب بر روی بدن بی جانش تاختند . After this, yazid gave an order to attack the women and children and imprisoned them. آنگاه یزید دستور داد به طرف بچه ها و زنان حمله کنند و آنان را به اسارت بگیرند . Imam Hussein is our third imam. امام حسین سومین امام ما است . He sacrificed himself for preventing Islam to be destroyed. امام حسین که درود خدا بر او باد برای ماندن و از بین نرفتن دین اسلام جانش را فدا کرد . Yazid presented Islam wrongly, in a furious way, so imam was against him. یزید حاکم ستمگر آن زمان چهره اسلام را خشن جلوه میداد و امام حسین با او به مخالفت برخاست. Imam Hussein is the symbol of freedom and liberty, he accept dying instead of uniting with the oppressors. امام حسین مظهر آزادی و آزادگی است که حاضر شد بمیرد ولی با ستمگران متحد نشود . Nowadays, isis (Islamic!!!! state of Iraq and Syria) like yazid, shows a cruel and wild presentation of Islam that is completely wrong, and they kill imam Hussein"s admirer and cut their heads off. امروزه نیز داعش همچون یزید چهره خشنی از اسلام نشان میدهد و پیروان و دوست داران امام حسین را میکشد و سر از تنشان جدا میکند.
منابع :
http://endnight.persianblog.ir موضوع مطلب : جمعه 94 آبان 1 :: 1:50 عصر :: نویسنده : آقاشیر
Imam"s brother was "abbas", he was a strong and brave fighter. برادر امام حسین که عباس نام داشت تو جنگجویی قوی و شجاع بود . All the yazid army scared of him and ran away when they hear his name. تمام لشکر دشمن از وی میترسیدند و از نامش وحشت داشتند . abbas founded a way to the river to bring water for innocent children. عباس راهی به سمت رودخانه پیدا کرد تا برای آن کودکان بی گناه آب بیاورد When he arrived near the river all the enemy soldier ran away. وقتی رسید همه دشمنان پا به فرار گذاشتند . Abbas took water and guide his horse toward kids but enemy soldier shoot arrow at him to stop him. عباس آب برداشت و با اسب خود به طرف بچه ها رفت اما در راه بازگشت از رودخانه دشمنان به سمتش تیر پرتاب کردند تا او را متوقف کنند. They cut his right hand off first, abbas took the water with his left hand and continue his way but enemy cut his left hand too ابتدا دست راست او را قطع کردند، ولی عباس مشک را به دست چپش سپرد و به راهش ادامه داد ولی دشمنان دست چپ عباس را نیز قطع کردند . He had no hand to take the water so he took it with his teeth and ran toward kids to give them the water but enemy shoot an arrow to his eye and one to his water container. عباس دستی نداشت که مشک را بگیرد و به ناچار مشک آب را به دندان گرفت و به سمت بچه ها دوید تا آب را به آنها برساند اما به نا گاه تیری به چشم و تیری به مشک عباس زدند . The arrow tore the water container and all the water wasted. مشک سوراخ شد و آب بر زمین ریخت . Abbas fell off his horse and hit the ground with his face. عباس با از اسب صورت به زمین خورد. Enemy smashed his head with an iron hammer. دشمن با گرزی آهنین به سرش کوبیدند . Abbas could not give the water to the children and was killed. عباس نتوانست آب را به بچه های بی گناه برساند و کشته شد. All imams" companions were killed and there were no one left همه یاران حسین کشته شدند و دیگر کسی باقی نمانده بود. Imam had a six month old son, "ali asghar". امام حسین یک فرزند شش ماهه به نام علی اصغر داشت . The infant could not cry due to thirstiness. نوزاد شش ماهه از شدت تشنگی بی جان شده بود . Imam showed him to the enemy army and said "this innocent six month old infant is dying, give some water only to him", but suddenly an arrow shoot to the infant"s throat and cut his head off. امام حسین او را به لشکر دشمن نشان داد و گفت : "این طفل شش ماهه بی گناه در حال مرگ است، اگر میتوانید فقط به این بچه کمی آب بدهید"، اما به ناگاه از طرف دشمن تیری به طرف گلوی آن نوزاد شش ماهه پرتاب شد و سر از تن آن نوزاد جدا شد . Imam got so sad and buried the infant there. امام حسین بی تاب شد بچه را در دست گرفت و اورا همانجا به خاک سپرد. موضوع مطلب : جمعه 94 آبان 1 :: 1:47 عصر :: نویسنده : آقاشیر
One side an army with 72 soldiers and on the other side thousands of soldiers!! سپاه حسین 72 نفر و سپاه یزید ده هاهزار نفر. But cruelness did not stop here; they surrounded the river and did not let Hussein"s companions even the children and women to drink water!! اما ظلم و بی رحمی در همینجا تمام نمی شود؛ آنها دور تا دور رودخانه رامحاصره کرد و به حسین و یارانش، حتی کودکان و زنان اجازه ندادند که آب بنوشند!! After a few day of surrounding and not drinking even a drop of water in a hot desert, all Hussein"s companions were desperately thirsty and weak, they cannot do anything but tolerating the situation they"ve trapped in. بعد از گذشت چند روز از محاصره و ننوشیدن حتی ی قطره آب در آن صحرای داغ، همه یاران حسین بشدت تشنه و ضعیف شدند و هیچ کاری جز تحمل شرایطی را که درآن گیر کرده بودند، نمی توانستند انجام دهند. That was not a fair war. این یک جنگ نا عادلانه بود . Yazid told Imam Hussein, if you want me to stop killing you and not imprisoned your family, you should accept my leadership and accept all my deeds and unite with me!! (Consider this fact that Imam Hussein is the Prophet Muhammad"s grandson and yazid had been violating most of Islamic laws purposely, so there is no way Imam Hussein accept yazid"s conditions!!). یزید به امام حسین گفت اگر میخواهی من از کشتن شما دست بردارم و خانواده ات را به اسارت نبرم، باید مرا به رسمیت بشناسی و با من متحد شوی (این حقیقت را درنظر بگیرید که امام حسین نوه پیامبر اسلام محمد بود و یزید به عمد بیشتر قوانین اسلام را نقض کرده بود، بنابراین هیچ راهی نبود که امام حسین شرایط یزید را بپذیرد!!). So Hussein obviously did not accept his offer and told him that "dying with dignity is way better that living with dishonor". اما امام حسین پیشنهاد او را قبول نکرد و گفت مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. After this yazid (god never forgive him) attacked Imam Hussein and his few companions with his huge army. سپس یزید که (لعنت خدا بر او باد) به همراه صدها هزار نفر به امام حسین و یاران اندکش حمله کردند . Every single person in imam"s side was killed one by one. یاران امام حسین یکی پس از دیگری شهید شدند . One of imam"s son who was named" ali akbar" started fighting back and killed some of the enemies, but a lot of yazid"s army attacked him and tore apart his body and cut off his head!! یکی از پسران امام حسین که علی اکبر نام داشت ، شروع به مقابله با دشمن کرد و چندین نفر از آنان را به هلاکت رساند اما تعداد زیادی از دشمنان به او حمله کردند و بدنش را قطعه قطعه کردند و سر از بدنش جدا نمودند . All imams" companion was killed and their head were cut off while they were thirsty so bad. تمام یاران امام حسین با لبان تشنه کشته شدند و سرشان از تنشان جدا شد. After ali akbar, imam"s nephew "ghasem" went to battle field. بعد از علی اکبر پسر برادر امام حسین به نام قاسم به میدان جنگ رفت . He was only 13 years old but he fought like a brave fighting man. او 13 سال بیشتر نداشت ولی همچون یک مرد جنگی شجاع جنگید. Ghasem killed 3 soldiers of enemy but then they killed him and they throw stone at him and then they cut his head off!! قاسم 3 نفر از دشمنان را به هلاکت رساند و سپس کشته شد ، بدنش سنگ باران شد و سر از تنش جدا شد. The last brother of imam wanted to go to the battle field but youngest daughter of imam asked him to bring water because they were so thirsty that they cannot tolerate. آخرین برادر امام حسین میخواست به میدان جنگ برود اما دختر کوچک امام حسین از عموی خود تقاضای آب کرد . چون کودکان دیگر نمی توانستند تشنگی را تحمل کنند. موضوع مطلب : |
||