درباره وبلاگ ![]() آرشیو وبلاگ
لینک های ویژه لوگو ![]() آمار وبلاگ
آقاشیر صلوات صلوات صلوات علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم دوشنبه 87 اردیبهشت 9 :: 8:0 عصر :: نویسنده : آقاشیر
در تفسیر روح البیان نقل کرده است سه برادر بودند برادر بزرگتر ده سال موذن مسجدی بود در مناره اذان می گفت پس از ده سال برادر دومش این منسب را اشغال کرد برادر دومی هم پس از چن سال مرد برادر سومی ان منسب را به او پیشنهاد کردند گفت حاضر نیستم گفتند حقوق گزافی به تو می دهیم گفت صد برابرش هم بدهید من حاضر نیستم پرسیدند مگر اذان گفتن بد است گفت نه ولی در مناره و ماذنه من حاضر نیستم اذان بگویم علتش را از او پرسیدند گفت این ماذنه جایی است که دو برادر بدبخت مرا بی ایمان از دنیا برد ، برادر بزرگم ساعت اخر عمرش خودم بر بالینش بودم خواستم سوره یس بخوانم مرا نهیب کرد گفت قران چیست برادر دومم هم بهمین نحو . بخدا استغاسه کردم خدایا این دو بدبخت سالها نماز جماعت را ملتزم بودند در ماذنه اذان می گفتند چه شد بی ایمان مردند خدا به من منت گزاشت در عالم رویا برادر بزرگم را دیدم در حال عذاب ، گفتم ترا رها نمی کنم تا ببینم چه شد بی ایمان مردی ، خدا برای این که به من بفهماند زبانش را گویا کرد گفت ما در ماذنه میرفتیم چرخ می خوردیم نگاه توی خانه مردم میکردیم زن مردم دختر مردم وضع داخلی و محرمانه مردم را جستجو می کردیم . هر دفعه که این بدبخت مناره می رفت و بر می گشت پرده جدیدی بر دلش می گرفت . دلش را مسموم می کرد و پائین می امده،عمل رها نمی شود چند سال به دلت تیر می زدی آنوقت می خواهی در این دل خشوع برای حق پیدا شود . برگرفته از کتاب متن کامل ایمان اثر آیت الله دستغیب موضوع مطلب : |
||