سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آقاشیر
صلوات صلوات صلوات علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
یکشنبه 87 اردیبهشت 15 :: 8:0 عصر ::  نویسنده : آقاشیر

دیدی که آخرش هم ابوذر با چه ایمانی رفت

با اینکه تمام دارائیش از کفش رفت در سفر تبعیدی تمام گوسفندانش از کفش رفت ،

در بیابان تنها خودش و دخترش تا همسرش بود اسباب به حسب ظاهر قطع می گردد

اما دلش قوی است در امن و امان است که ذره ای ناراحتی ندارد موقعیکه فهمید باید

برود نفسهای آخر است با چه دلخشی که مرد .

دخترش گریه می کرد گفت آرام باش پدرت به جوار حبیبش می رسد چقدر ابوذر از فراق

رسول خدا نالان باشد ای کسانیکه یک عمر است آرزو دارید حسین را ببینید آن ساعتی

 دل خوش دارید که حسین را می بینید .

گفت ای پدر حالا که مردی من تنها چه کنم در این بیابان بدنت را چگونه به خاک بسپارم

ابوذر هم گفت دخترم تو خدا داری پدر چیست یکه و تنهایی کدام است پدر راحت می شود

 به جور حبیبش می رود رسول خدا (ص) به من خبر داده عده ای از نیکان از راه می رسند

 و تجهیز مرا عهده دار می گردند.

وقتی ابوذر مرد دخت یا همسرش بر سر راه آمد قافله ای از عراق می آمد در میانشان

خوبانی چون مالک اشتر بود تا شنیدند ابوذر صحابی عظیم الشان و فدائی علی به رحمت

 حق رفته است کاروان توقف کرد و با احترام کامل مراسم تدفین ابوذر را انجام دادند بقسمی

 که برای کفن کردنش نزاعشان شد .

برگرفته از کتاب متن کامل ایمان

اثر آیت الله دستغیب




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب