الهى، گروهى کو کو گویند و حسن هو هو.
الهى، تا کعبه وصلت فرسنگهاست و در راه خرسنگها، و این لنگ به مراتب کمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند: «به کجا می روى؟» گفت: «به چین و ما چین» گفتند: «با این راه و روش تو؟»
الهى، دل داده معنا را،از لفظ چه خبر و شیفته مسمّا را از اسم چه اثر.
الهى، کلمات و کلامت که این قدر شیرین و دلنشیناند، خودت چون؟
الهى، اگر گُلم و یا خارم از آن بوستان یارم.
الهى، دو وجود ندارد و یکى را قرب و بُعد نَبُوَد.
الهى، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم. بر نادانی ام بیفزا!
الهى، اگر از من پرسند کیستى، چه گویم؟
الهى، هر چه بیشتر فکر مىکنم دورتر می شوم.
الهى، از گفتن «یا» شرم دارم.
الهى، داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمد لله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهى، از کودکان چیزها آموختم، لا جرم کودکى پیش گرفتم.
الهى، چون است که چشیدهها خاموشند و نچشیدهها در خورش؟
الهى، خوشدلم که از درد می نالم، که هر دردى را درمانى نهادهاى.
الهى، در خلقت شیطان که آن همه فوائد و مصالح است، در خلقت ملک چهها باشد؟
الهى، دیده را به تماشاى جمال خیره کردهاى،دل را بدیدار ذوالجمال خیره گردان!
الهى، خنک آن کس که وقف تو شد!
الهى، شکرت که دولت صبرم دادى تا به مُلْکَت فقرم رساندى.
الهى، شکرت که از تقلید رَستم و به تحقیق پیوستم.
الهى، تو پاک آفریدهاى، ما آلوده کردهایم.
الهى، پیشانى بر خاک نهادن آسان است، دل از خاک برداشتن دشوار است.
الهى، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوم تُبْلَى السَّرائر» چه کنیم؟
الهى، شکرت که کور بینا و کر شنوا و گنگ گویایم.
الهى، درویشان بى سر و پایت در کنج خلوت، بى رنج پا سیر آفاق عوالم کنند، که دولتمندان را گامى میسّر نیست.
الهى، انسان ضعیف کجا و حمل قول ثقیل کجا.
الهى، چگونه دعوى بندگى کنم که پرندگان از من می رمند و ددان رامم نیستند.
الهى، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد؟
الهى، چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبى؛ و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبى.
الهى، حلقه گوش من، آن درّ ثمینِ «أنا بدّک اللازم یا موسى».
الهى، علف هرزه را وجین توان کرد، ولى از تخم جرجیر، خس نروید.
الهى، حق محمد و آل محمد بر ما عظیم است؛«اللهمّ صلّ على محمّدٍ و آل محمّد!»
منبع :الهی نامه/علامه حسن حسن زاده آملی
موضوع مطلب :